loading...
معرفت لاله ها
منتظر امام زمان سید محمد مهدی هاشمی بازدید : 257 یکشنبه 31 فروردین 1393 نظرات (0)

عنوان : شكيات نماز
نوع اصطلاح :شوخ طبعي ها
در فاصلۀ بين دو عمليات و در اوقات فراغت، وقتي منطقه نسبتاً آرام بود، كلاس هاي عقيدتي كار و بارشان سكه بود و. . .

ادامهشوخ طبعی هاا در ادامه مطلب

عنوان : شكيات نماز
نوع اصطلاح :شوخ طبعي ها
در فاصلۀ بين دو عمليات و در اوقات فراغت، وقتي منطقه نسبتاً آرام بود، كلاس هاي عقيدتي كار و بارشان سكه بود و از جمله مباحث و مسائل معمول و مورد پرس و جو شكيات نماز بود.
ـ شما شكيات نمازت را بگو ببينم برادر.
ـ حاج آقا. من در نماز شك مي كنم و نه مي خواهم شكيات نماز را ياد بگيرم.

...............................................................

عنوان : نماز شب نمي خوانم
نوع اصطلاح :شوخ طبعي ها
در منطقه، داخل كانال، راست راست راه مي رفت و اعتنايي به تير و تركش ها نداشت او مي دانست كه جز به اذن خدا برگ از شاخه جدا نمي شود.
ـ آخرش يك كاري دست خودت مي دهي، سرت را بياور پايين
ـ من نماز شب نمي خوانم. خيالم از اين بابت راحت است!(باوري بود كه جملگي بر آن بودند، يعني شرط شهادن و مقدمۀ واجب آن اخلاص در عمل است كه تهجد يكي از بسترهاي آن بود).

...............................................................

عنوان : مرغ و تير و تركش
نوع اصطلاح :شوخ طبعي ها
شب بعثت حضرت رسول (ص) شام مرغ دادند. فرداي آن روز، تعداد زيادي از بچه ها مسموم شدند، آن وقت بود كه بازار اظهار نظرها گرم شد.
ـ صد دفعه به اين آشپزخانه اي ها تذكر داده ام كه بابا معدۀ اين مستضعف هاي بدبخت با مرغ و جوجه سازگاري ندارد به خرجشان نرفت كه نرفت.
ـ تير و تركش چطور؟ لابد جان مي دهند براي سرب داغ؟

...............................................................

عنوان : صلوات بفرست
نوع اصطلاح :شوخ طبعي ها
امدادگر مشغول مداوي رزمنده اي بود كه بيضه اش صدمه ديده بود و حال و روز خوبي نداشت. از او پرسيد:
ـ اخوي چطور تركش خوردي؟
ـ صلوات بفرست، براي سلامتي امام.(كنايه از اين كه جدي نگير. قابل اين حرف ها نيست كه بخواهم توضيح بدهم. به عبارت ديگر يعني تمامش كن بحث را ادامه نده)

...............................................................

عنوان : عشق بازي
نوع اصطلاح :شوخ طبعي ها
پشت كانال پرورش ماهي در شلمچه، وقتي عراق مشغول ريختن آتش تهيه بود، حاج مرتضي قرباني با برادر تازيكه پشت بي سيم صحبت مي كرد:
ـ تازيكه چكار مي كني؟ چرا اين قدر طولش دادري؟
ـ دارم عشق بازي مي كنم، حواست كه هست؟(لحظه اي بعد از مكالمه تازيكه به لقاءالله پيوست)

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 72
  • کل نظرات : 13
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 20
  • بازدید امروز : 48
  • باردید دیروز : 25
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 182
  • بازدید ماه : 880
  • بازدید سال : 8,358
  • بازدید کلی : 89,063