loading...
معرفت لاله ها

متن وصیت نامه در ادامه مطلب

شهيد 17 ساله حراست از حريم ميهن را به جاي تحصيل برگزيد

شهيد دانش آموز «صيدنور اكبري اقبال» اول مهر در حالي كه بايد در سال سوم متوسطه تحصيل مي‌كرد با شور و علاقه به وطن به جبهه اعزام شد.

شهيد دانش آموز «صيدنور اكبري‌اقبال» در سال 1348 در دره شهر استان ايلام چشم به جهان گشود.
وي به مدت يك ماه عضو بسيج محله بود تا اينكه از اول مهر سال 65 به جاي رفتن به مدرسه اعزام به جبهه و حراست از حريم ميهن اسلامي را برگزيد.
صيدنور اكبري‌اقبال كه به مدت 4 ماه در جبهه حضور داشت، در منطقه قلاويزان به علت اصابت تركش خمپاره 60 ميليمتري رژيم بعثي عراق به ناحيه پهلو و قلب در تاريخ 26 دي 65 به شهادت رسيد.
زينب اسكندري محقق سرگذشت پژوهي است كه پژوهش در زندگي اين شهيد دانش‌آموز را بر عهده گرفته است.
شهادت، حق جوانمردي مانند صيدنور بود

همرزم شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» گفت: بنده و صيدنور خود را براي شهادت آمده كرديم ولي شهادت حق جوانمردي مثل صيد‌نور بود.

علي‌زمان اسد‌پور، همرزم شهيد دانش‌آموز «صيد‌نور اكبري‌» با بيان خاطراتي از وي اظهار داشت: از اينكه مسئول دسته گردانمان به شهادت رسيده بود، خيلي ناراحت بوديم.
وي ادامه داد: بعد از ظهر همان روز به پادگان آمديم كه بعد از ظهر آرامي بود؛ صبح روز بعد با ديدن شرايط حاكم به منطقه خودمان را براي شهادت آماده كرده بوديم كه ناگهان تركش گلوله به پهلوي صيدنور اصابت كرد و اين دوست عزيز به شهادت رسيد.
همرزم شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» خاطرنشان كرد: وي در اين عمليات به آرزويش رسيد در واقع شهادت حق جوانمردي مثل وي بود.

برادر شهيد دانش‌آموز: عشق به وطن صيدنور را به جبهه كشاند

برادر شهيد دانش‌آموز «صيد نور اكبري» گفت: عشق به وطن صيدنور را به جبهه كشاند به طوري كه هيج يك از اعضاي خانواده نتوانستند او را از اين تصميم برگردانند.

نبي اسكندري برادر شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» با بيان خاطراتي از وي اظهار داشت: بنده برادر بزرگتر صيدنور بودم؛ با اينكه صيدنور 17 سال بيشتر نداشت، شور و عشق و وطن او را به جبهه كشاند.
وي ادامه داد: مادرم از سويي طاقت‌ دوري از فرزندش را نداشت و از طرفي ديگر كسي نبود كه ما را در كارهاي مزرعه كمك كند.
برادر شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» خاطرنشان كرد: روزي كه صيدنور مي‌خواست به جبهه اعزام شود صبح زود بيدار شد و صحبت‌هاي مادرم موجب نشد كه نظرش برگردد و از رفتن منصرف شود. او تصميمش را گرفته بود و به جبهه رفت، رفتني كه بازگشتي نداشت.
وي بيان داشت: روز بعد همراه مادرم به ايلام رفتيم تا بتوانيم او را برگردانيم ولي موفق نشديم؛ آن روز يكي از بدترين روزهاي عمرم بود انگار مادرم مي‌دانست كه ديگر پسرش را نخواهد ديد.
اسكندري : مادرم در طول اين چند ماه آرام و قرار نداشت يكي دو بار كه نامه شهيد به دستمان رسيد باعث دلگرمي مادرم شد تا اين كه خبر شهادتش را آوردند.

شهيد صيدنور خود را موظف به جبهه رفتن مي‌دانست

خواهر شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» گفت: صيدنور خود را موظف به اعزام به جبهه مي‌دانست و مي‌گفت «اگر من به جبهه نروم پس چه كسي برود».

فاطمه اسكندري خواهر شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» با بيان خاطراتي از وي اظهار داشت: زماني كه برادرم مي‌خواست به جبهه اعزام شود، اول مهر بود همه دور او جمع شده بوديم و مادرم با ناراحتي گفت «پسرم چند سال مي‌خواهي در جبهه بماني بس است بيا به من و پدر پيرت رحم كن و به جبهه نرو».
وي ادامه داد: صيدنور در جواب مادر گفت «غصه نخور مادرجان، ان‌شاءالله جنگ تمام مي‌شود و من بر مي‌گردم؛ اگر من به جبهه نروم پس چه كسي برود» مادرم در پاسخ صيد‌نور نمي‌دانست چه بگويد تمام حرف‌هاي صيدنور را قبول داشت ولي دلش راضي نمي‌شد.
خواهر شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» افزود: روز اعزام صيدنور به جبهه روز خيلي سختي براي مادرم بود چون مي‌دانست كه فرزندش ديگر برنمي‌گردد.
وي خاطرنشان كرد: ناراحتي مادرم در حدي بود كه اقوام به ديدن مادرم مي‌آمدند و هر كدام به نوعي وي را دلداري مي‌دادند.
اسكندري تصريح كرد: هر وقت هواپيماهاي دشمن از بالاي سرمان عبور مي‌كرد، مادرم وحشت مي‌كرد؛ كارمان دلداري دادن به مادر شده بود تا اينكه خبر شهادت صيدنور را برايمان آوردند.

شهيد دانش‌آموز: مبارك باد روزي كه مرزهاي ساخته شده استعماري برداشته شود

در وصيت‌نامه شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» آمده است: مبارك باد بر شما روزي كه مرزهاي ساخته شده استعماري كه بين عراق و ايران جدايي انداخته بود برداشته شود.

در وصيت‌نامه شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» كه در 17سالگي در منطقه قلاويزان بر اثر اصابت تركش به ناحيه پهلو و قلب به درجه رفيع شهادت رسيد، آمده است:
به نام خدا
مبارك باد بر شما روزي كه سرزمين عراق بعد از دوري باز گردد؛ خوشا به حالتان به خاطر روزي كه زندانيان عراق چشم به راه شما باشند كه آنها را از شر صدام رها سازيد.
خوشا به حالتان براي روزي كه بوق‌هاي تبليغاتي در دست شما باشد و آن تانك‌ها، بمب‌ها و مين‌هايي كه بر عليه اسلام طراحي شده بود از بين برده و خنثي سازيد.
مبارك باد بر شما روزي كه مرزهاي ساخته شده استعماري كه بين عراق و ايران جدايي انداخته بود، برداشته شود؛ شهدا به شما تبريك مي‌گويند؛ آن شهدايي كه راه را برايتان ترسيم كرده‌اند.
وصيتم به والدينم، كساني كه شب‌ها و روزها بيدار مانديد، كساني كه در راه تربيتم اذيت و خستگي تحمل كرديد و مرا سربازي از سربازان خدا قرار داديد، اين است؛ پدرم چه زحمتي بهتر از آنكه حاصل رشد و زحمت خود را در راه خدا قرباني كنيد، اختيار من در اين راه رضاي حق تعالي است.
پدر و مادر عزيزم بر من گريه نكنيد بلكه بر من افتخار كنيد؛ مادرم موهاي خود را پاره نكن كه اين گناه بزرگي است، مادرم چرا شاد نيستي هنگامي كه براي شما شفيع باشيم و در روز قيامت تو در كنار زينب (س) و پدرم در كنار حسين (ع) همنشين ببينم.

 والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 72
  • کل نظرات : 13
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 34
  • آی پی دیروز : 20
  • بازدید امروز : 108
  • باردید دیروز : 25
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 242
  • بازدید ماه : 940
  • بازدید سال : 8,418
  • بازدید کلی : 89,123